یکسآل دیگه گذشت و یک بار دیگه رسیدیم به نوروز.
کی منو متوجه نوروز کرد؟بابا ،مامانا رسوم را به بچه هاشون می آموزند.
باباها بیشتر یا مامانا؟
میشه گفت مامانا با این فکر که از قافله اجتماع عقب نمونند و باباها در حمابت از مامانا ، تازه جدی تر.
ولی من یادم نمیاد بچه هامو نسبت به حلول نوروز حساس کرده باشم.ولی مادر همسر به پسراش تاکید میکرد نباید این رسوم معطل بمونه.
حالا چرا این پسرای من اینقدر حواس شون هست؟
برای من هیچ رسمی وجود ندارد.
کافی بود دو تا خواهر و چهارتا فرزند خواهرم را هم در سال نو از دست بدهم و هنوز این چرا برام جواب داده نشده باشه.به کدامین گناه؟
هر فروردین حال من روبه راه نیست.
یادش به خیر بابام که معتقد بود آدم همه تخم مرغاشو نباید توی یک سبد بذاره.هر فروردین از گوشه چشمش، قطره اشکی را بیاد خواهرام ،پاک میکرد.
آیا هستند، کسان دیگری ،چون من؟
درباره این سایت